ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط ناشناس در تاریخ 1397/11/26 و 18:42 دقیقه ارسال شده است | |||
یک رمان به شدت مزخرف... میدونید این رمان هایی که طرف باید به ازدواج اجباری تن بده و پسره میزنه لت و پارش میکنه اذیتش میکنه آخرش عاشقش میشه نشون دهنده مازوخیسم نویسنده است... مازوخیسم و سرچ کنید ببینید چیه... منتهی ما فقط مازوخیسم جنسی نداریم... مازوخیسم اجتماعی...مازوخیسم سیاسی... مازوخیسم حتی خانوادگی داریم... یعنی طرف دوست داره تو روابط خانوادگی بهش ظلم بشه... طرف دوست داره تو روابط اجتماعی بهش ظلم بشه آزار ببینه... نویسنده های اینطور رمان ها هم دچار همین مشکل هستن لذت می برن از اینکه دارن شخصیت مردی و به تصویر میکشن که شخصیت زن و که به نوعی خود نویسنده است رنج میده... و با وجود این همه رنجی میده آخرش طرف عاشقش میشه! من کامل نخوندم فقط با خوندن جلد اول و خوندن قسمت آخر متوجه شدم دقیقا به همین شیوه پیش میره.
هر چند اسم اینا رو نمیشه داستان گذاشت همه شون شبیه هم هستن...ولی من به چشم پروژه نگاه میکنم بهشون. راستش ارزش بررسی کردن هم ندارن. کاش شما تایید کنید کامنت و کاش نویسنده ببینه این نظر و ... چه جذابیتی داشته ارتباط امین و آذر؟؟ جز یک رابطه کلیشه ای تهوع آور که تو سایر رمان های اینترنتی هم تکرار میشه؟ با مانور روی ماجرای شاهرخ و آذر و تبدیل کردن شاهرخ از منتقم به ناجی آذر میتونست روابط دراماتیک ایجاد کنه اما به یک کلیشه مزخرف بسنده کرده... من جاش بودم این داستان و بازنویسی میکردم. من درسته نگاه پژوهشگرانه دارم ولی واقعا وقتی می بینم اینها انقدر علاقه به نویسندگی دارن اما جز کلیشه چیزی ازشون درنمیاد تاسف میخورم. دلم میخواد کاش میتونستم بهشون آموزش بدم راهکار بدم پیشنهاد بدم یه کمی از سطح خودشون پیشرفت کنن... هنوزم دیر نشده میتونه بازنویسیش کنه واقعا الان هیچی نداره با این کلیشه! |
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت